شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۸ - ۰۷:۰۱
۰ نفر

سهند صادقی بهمنی: امامت، در محتوا همان کاربست‌های نبوت را در ذات خویش مستتر دارد، جز آنکه به امام وحی نمی‌شود.

از این‌رو اگر خلافت سیاسی رسول خدا(ص) برای امام فراهم نیاید، کاربست‌های امام متعین به مرجعیت علمی او می‌شود. منابع و مصادر مشروعیت و مرجعیت امام اما مستند است به اقوال و حوادثی که در زمان مرجع مشروع پیشین که در مورد بحث، پیامبر(ص) و عصر نزول قرآن کریم است، گفته شده یا روی داده‌اند؛ از این‌رو حیات سیاسی و فرهنگی امام ارزشی چندبرابر می‌یابد و تنها چون بخشی از بخش‌های تاریخ به آن نگریسته نمی‌شود. بخشی از این تاریخ حاوی مستند مشروعیت اوست.

این مستندات علاوه بر اثبات نوع مشروعیت، گستره آن را نیز مشخص می‌کنند. بنابراین مورخان می‌کوشند تا با درج و تحلیل کامل حوادث یا اقوالی که متضمن این امر است، در جهت شناخت مراجع علمی گام بردارند. امام حسن بن علی(ع) یکی از این مراجع علمی است که بخشی از امامت خویش را به‌عنوان خلیفه رسول خدا سپری کرده است. در این جستار می‌کوشیم تا به مناسبت سالروز ولادت آن امام، مستندات مرجعیت بی‌بدیل علمی ایشان را با تکیه بر حادثه عظیم مباهله که در قرآن کریم نیز بازتاب داشته واکاوی کنیم.

امام حسن بن علی(ع) در پانزدهم رمضان سال سوم هجری در مدینه دیده به جهان گشود. این قول قوی‌ترین گزارش پیرامون ولادت ایشان است. شیخ گرانقدر محمد‌بن‌علی صدوق در «علل‌الشرایع» و «معانی‌الاخبار» پس از نقل این واقعه به گزارش چگونگی رفتار پیامبر(ص) در واکنش به ولادت امام حسن(ع) می‌پردازد؛« رسول خدا مشاهده کردند که حسن را در پارچه‌ای زرد پیچیده‌اند. از این‌رو دستور دادند تا کودک را از آن پارچه خارج کنند و او را در پارچه‌ای سفید بپوشانند. آنگاه حضرت کودک را در آغوش گرفت و او را بوسید.

سپس در گوش راست او اذان گفت و در گوش چپش اقامه. موی او را تراشید و به وزن موی او نقره صدقه داد. در پایان سر حسن را با عطر مرطوب ساخت. اسماء از او پرسید: آیا سر کودک را با خون نمی‌شویید؟ ایشان فرمودند: این فعل دوران جاهلیت بود. آنگاه از علی(ع) پرسیدند آیا اسمی برای کودک گذاشته‌ای؟ علی(ع) فرمودند: در این امر بر شما سبقت نمی‌گرفتم. پیامبر(ص) نیز فرمودند: من هم در این امر بر خدا سبقت نمی‌گیرم. و خداوند او را حسن نامید، که تا آن زمان کسی در عرب به این نام، تسمیه نشده بود.» (علل‌الشرایع، ج 1، ص‌137 و معانی الاخبار، ص 57).

از این روایت که نخستین و معتبرترین گزارش ولادت امام حسن است و بسیاری از مصادر اهل سنت چون «انساب الاشراف» بلاذری و «المسند» امام احمد بن حنبل نیز آن را نقل کرده‌اند، می‌توان فهمید که پیامبر(ص) از همان آغاز به حسن به دیده‌ای الهی که حاکی از وجود نصی از جانب پروردگار بوده می‌نگریسته‌اند. نمی‌توان تمام شگفتی و ذوق و توجه پیامبر(ص) را مربوط دانست به رابطه خونی میان ایشان و حسن؛ چرا که واگذاری تسمیه کودکان به خداوند در آن عصر و حتی پس از آن، امر مرسومی نبوده و البته جز برای پیامبرخدا(ص) با داشتن دلیلی حکمت‌آمیز میسر نبوده است. از این حادثه می‌توان فهمید که پیامبر(ص) به دستور خداوند قصد داشته تا مسلمانان را متوجه امر ویژه‌ای کند. این مسئله پس از این و در حوادث بسیار متعدد و متنوع تکرار شد.

به‌نظر می‌رسد که مهم‌ترین حادثه‌ای که منزلت حسن را نشان داد و او را به‌عنوان مرجع علمی و سیاسی آینده مسلمانان قلمداد کرد، واقعه مباهله است که از نگاه بسیاری از مفسران و مورخان در سال ششم هجری روی داده است. مختصر این حادثه بنا بر آنچه در تفسیر علی ابن ابراهیم قمی آمده، از این قرار است: «گروهی از شخصیت‌ها و علمای عیسوی‌مذهب نجران به نزد پیامبر(ص) آمدند و درباره عیسی با وی مناظره کردند.  پیامبر(ص) بر آنان اقامه حجت کرد، اما ایشان نپذیرفتند. پس با هم قرارگذاشتند که در پیشگاه خدا به مباهله بپردازند و نفرین همیشگی و خشم فوری خدا را برای دروغگویان بخواهند.

قرآن کریم در این باره می‌گوید:« ان مثل عیسی عند‌الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون. الحق من ربک فلا تکن من الممترین. فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه‌‌الله علی الکاذبین؛ در واقع مثل عیسی‌نزد خدا همچون مثل آدم است که او را از خاک آفرید؛ سپس بدو گفت: باش؛ پس وجود یافت. حق از جانب پروردگار توست.

پس از تردید‌کنندگان مباش. پس هرکه در این باره پس از دانشی که تو را حاصل آمده، با تو محاجه کند بگو: بیایید پسران‌مان و پسران‌تان و زنان‌مان و زنان‌تان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فراخوانیم؛ سپس مباهله کنیم، و لعنت خداوند را بر دروغگویان قرار دهیم» (آل‌عمران، 61-59) پس از آنکه قرار مباهله را گذاردند روسای نجران شب‌هنگام به این نتیجه رسیدند که اگر تمام قومش را برای مباهله آورد با او مباهله خواهیم کرد چون متوجه می‌شویم که او پیامبر نیست ولی اگر با نزدیکانش بیاید، با او مباهله نمی‌کنیم زیرا هیچ‌کس علیه خانواده خود اقدامی نمی‌کند، مگر آنکه در ادعایش صادق باشد. در روز مباهله پیامبر(ص) با علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم‌السلام) بیرون آمدند. 

نجرانیون از مردم پرسیدند: اینان چه کسانی هستند؟ گفتند: این مرد، پسر عمو و وصی و داماد اوست. این زن، دختر اوست و آن دو کودک پسران او هستند. نصارا سخت دچار وحشت شدند و به رسول خدا گفتند: ما حاضریم با تو مصالحه کنیم. رسول خدا نیز با ایشان به جزیه مصالحه کرد و نجرانی‌ها به دیار خود برگشتند.»

(تفسیر قمی، ج1، ص 104). این داستان دنباله‌ای دارد که ابن‌کثیر آن را نقل کرده است. این دنباله مربوط به سخنان اسقف مسیحی است که با همکیشان خود به مدینه آمده بود و این‌گونه ایشان را پس از دیدن چهره‌های اطرافیان پیامبر(ص) موعظه می‌کند:«‌من چهره‌هایی می‌بینم که اگر از خدا بخواهند که کوهی را از جا بکند، خواهد کند... آیا خورشید را نمی‌بینید که رنگش دگرگون شده و افق را نگاه نمی‌کنید که ابرهای سیاه آن را در برگرفته، بادهای سیاه و سرخ وزیدن گرفته و از کوه‌ها، دودی به هوا برخاسته است؟ عذاب به سوی ما روان شده است. به مرغان بنگرید که آنچه را که در سینه دارند قی (= استفراغ) می‌کنند و به درختان نگاه کنید که چگونه برگ‌هایشان می‌ریزد و به زمین بنگرید که چگونه زیر پای ما لرزان است» (تفسیر ابن‌کثیر، ج1، صص370 و 371).

توجه در مفردات آیه، فارغ از تمام روایات و گزارش‌های فراوانی که پیرامون این سه آیه نقل شده است، می‌تواند نکات بسیار سود‌مندی را در پی داشته باشد. نخست آنکه با توجه به مسار بحث باید به معنای کلمه «ابناءنا» توجه نشان داد. برخی از محققان به‌گونه‌ای آیه را در این بخش تفسیر کرده‌اند که از ظاهر آن و سیاقی که از آن مستفاد است به دور است.

ایشان بر این باورند که در این آیه، تنها دلالتی که وجود دارد این است که آوردن فرزندان اصحاب این دعوت، مطلوب است، و بیش از این چیزی که بر لزوم آوردن فرزندان شخص صاحب دعوت باشد وجود ندارد. و همین که فرزندان یکی از اصحاب دعوت حضور داشته باشند در صدق کلمه پسرانمان کافی است، پس آیه نمی‌رساند که حسن(ع) حتما مشمول احکام و موارد مطرح‌شده در آیه باشد. زیرا آیه می‌گوید شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان را می‌آوریم. بنابراین اولا مقصود فرزندان پیامبر(ص) به معنای حقیقی آن نیست بلکه به‌طور کلی فرزندان اطراف بحث منظور است. ثانیا آوردن حسنین(ع) به‌طور مشخص حکم نمی‌کند که فضایل این آیه شامل حال آنان شود زیرا پیامبر(ص) می‌توانست کسان دیگری را به جای ایشان بیاورد.

در پاسخ باید گفت:
1- امام علی(ع) در روز شورا پس از ضربت خوردن عمر به این آیه مبارکه استدلال کرد که خداوند او را نفس پیامبر(ص) و فرزندانش را فرزندان نبی‌اکرم و زنش را در نقش زن آن حضرت قرار داده است. امام کاظم نیز با این آیه بر هارون الرشید احتجاج کرد و یحیی بن یعمر و سعید بن جبیر بر حجاج بن یوسف ثقفی. این استدلال صرف یک امر تعبدی نیست که طرف مقابل مجبور به کرنش در برابر آن شود. بلکه ظاهر آیه نشانگر این امور است.

2- اگر مراد از «ابناءنا» مطلق فرزندان اصحاب دعوت باشد، نه فقط شخص رسول‌خدا(ص)، بنابراین مناسب‌تر بود که در آیه به جای آن و کلمه «انفسنا» کلمه «رجالنا» یعنی مردان ما به کار رود زیرا هم مختصر بود و هم هر دو معنارا می‌رسانید.

3- کلمات  «ابناءنا» و «انفسنا» به صیغه جمع آمده است. این خود به‌تنهایی نشانگر این امر است که افراد همراه پیامبر(ص) دارای خصوصیت ویژه‌ای بوده‌اند که در این آیه از ایشان با صفت جمع یاد شده است زیرا در غیراین صورت مناسب‌تر این بود که از عبارات مثنی استفاده شود و به سخن دیگر اگر منظور از «ابناءنا»، مجرد آوردن افرادی به‌عنوان نمونه بود، چرا درآیه از هر سه گروه به یک تن اکتفا نکرده است؟ از سوی دیگر آوردن این افراد که به اجماع مفسران منحصر در حسنین و علی و فاطمه(ع)  است، خود، مفسر و مبین کامل متن است و به بیان دیگر مصداق خارجی هرگونه ابهامی را درباره متن از میان می‌برد زیرا متن این آیات کاملا در ارتباط و تعامل با عالم خارجی است.  طبرسی در مجمع‌البیان در پاسخ کسانی که مقصود از ابناءنا را در آیه، کسانی جز حسنین(ع) می‌دانند، می‌گوید: «مفسران اجماع دارند که مراد از ابناءنا حسن و حسین(ع) است» (مجمع‌البیان، ج2، ص 452).

زمخشری، بزرگ‌ترین مفسر معتزلی هم که متوجه فضلیت موجود در این آیه شده است می‌گوید: «در این مسئله دلیلی است بر فضیلت اصحاب کساء که هیچ دلیل دیگری از آن قوی‌تر نیست» (کشاف، ج1،ص370). زمخشری البته توضیح بیشتری درباره جوانب این امر نمی‌دهد، اما با بررسی ابعاد گوناگون این حادثه می‌توان به قوی‌ترین دلیل مرجعیت ائمه(ع) به‌خصوص امام حسن(ع) دست یافت. اگر به انتهای آیه توجه کنیم، این عبارت را مشاهده خواهیم کرد: «فنجعل لعنة‌الله علی الکاذبین»؛ یعنی لعنت خداوند را بر دروغگویان قرار دهیم.

مباهله میان پیامبر(ص) و مسیحیان نجران دو طرف دارد که تا قبل از انجام مباهله و از میان رفتن دروغگویان، می‌توان احتمال دروغگو بودن هر یک از دو طرف مباهله را مقبول دانست.
ظاهر واقعه نیز بر این امر دلالت دارد که در یک طرف قضیه تنها پیامبر(ص) قرار دارد که مفرد است ولی در طرف دیگر عده‌ای از نجرانی‌ها که جمع هستند؛ بنابراین شایسته می‌بود که خداوند در بیان حوادث پیش از مباهله از کلمات به‌گونه‌ای استفاده کند که تنها شامل یک طرف قضیه نشود زیرا کلمه «کاذبین» بی‌تردید بر پیامبر(ص) به‌تنهایی صدق نمی‌کند.

بنابراین چنان که علامه طباطبایی و علامه مظفر تنبه داده‌اند بهتر این بود که از عبارت «علی من کان کاذبا» یا «علی الکاذب» که طبیعتا شامل هر دو طرف قضیه می‌شد، استفاده شود. تمام این استدلال را می‌توان صائب تلقی کرد اگر به ماهیت همراهان پیامبر(ص) با دقت بیشتری بپردازیم. از تدبر در کلمه کاذبین می‌توان به بخشی از این ماهیت دست یافت. آنان که همراه پیامبر(ص) هستند تنها مشارکان صرف نیستند بلکه در دعوای پیامبر(ص) شریکند؛ یعنی چون پیامبر(ص) اندیشه مسیحیان نجران را که البته اندیشه تمام مسیحیان نیز هست مورد تردید قرار می‌دهند و چون پیامبر(ص) تا پای جان حاضر به دفاع از اندیشه خویش هستند، از همین روست که اگر سخنانشان کذب باشد، مشمول لعنت الهی خواهند بود و اگر سخنانشان صدق باشد مشمول رحمت.

اما چگونه می‌توان امام حسن (ع) را که در این واقعه تنها 3سال سن دارد، محتمل‌الصدق یا محتمل‌الکذب به شمار آورد؟ می‌دانیم دروغگویی یا راستگویی از عوارض تکلیف است و پیش از آن اصولا موضوعیت ندارد. بنابراین باید حسن و حسین(ع) را مکلف و درنتیجه بالغ فرض کرد. اما چگونه کودکی را که هنوز 3بهار از زندگی او نگذشته است باید مکلف و بالغ فرض کرد؟ طبرسی که متوجه این پرسش شده از زبان یکی از پیشوایان معتزلی یعنی ابن ابی علان به پاسخگویی پرداخته است. این پاسخ، سخن زمخشری را که پیش از این ذکر آن رفت موجه می‌سازد:«این آیه می‌رساند که حسنین(ع) در آن حال مکلف بوده‌اند، زیرا مباهله جز با فرد بالغ جایز نیست. اصحاب ما می‌گویند: کمی سن از حد بلوغ منافاتی با کمال عقل ندارد و احتلام که در شرع مقدس، حد بلوغ شناخته شده، فقط برای احکام شرعی است.

سن حسنین(ع) در حال مباهله به حدی بوده که مانع از کمال عقل آنها نیست. علاوه بر این، ما معتقدیم که جایز است که درمورد ائمه خرق‌عادت شود و چیزهایی به ایشان داده شود که به دیگران داده نشده است. ایشان نزد پروردگار از جایگاه و موقعیتی برخوردارند که کسی برخوردارنیست. موید این سخن آن است که پیامبر(ص) ایشان را در کودکی به لقب امامت مفتخر گردانید (و می‌دانیم که صدق مشتق بر فرد در حال اطلاق آن حقیقت به شمار می‌رود نه مجاز؛ یعنی حسنین(ع) در همان حال اطلاق امام به ایشان از سوی پیامبر(ص) امام بوده‌اند.)»(مجمع‌البیان، ج2، صص 452 و 453).

آیه مباهله حاوی نکات فراوان دیگری نیز هست از جمله اینکه تا قبل از این آیه، عرب، فرزند دختر را فرزند به حساب نمی‌آورد و حتی در این باره اشعاری نیز سروده بود اما پس از آیه مباهله، این قاعده نیز مورد تردید واقع شد و پیامبر(ص) از آن برای مقاصد توحیدی خویش سود بسیار برد. البته بحث از این موضوع مجالی دیگر می‌طلبد.

کد خبر 89535

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز